سیلا از خانوادۀ کورنلیا در شهر روم متولد شد و در 78 قبل از میلاد درگذشت، سیلانخست هم کارماریوس بود، لکن چندی بعد رقیب وی گردیدو در سال 88 قبل از میلاد به مقام کنسولی روم رسید، با مهرداد هفتم (معروف به اپاتریادیونیزس) پادشاه نپتوس (واقع در شمال آسیای صغیر و جنوب دریای سیاه) بجنگید و بر وی غالب شد، سپس به ریاست طبقۀ پاتریسیوس روم نائل گشت و بالاخره به سراسر ایتالیا تسلط یافت و در قوانین روم تغییراتی پدید آورد، دشمنان و مخالفان خویش را از میان برداشت و سرانجام در سال 79 قبل از میلاد از مقام خویش کناره گرفت و یک سال بعد مرد، (تمدن قدیم)
سیلا از خانوادۀ کورنلیا در شهر روم متولد شد و در 78 قبل از میلاد درگذشت، سیلانخست هم کارماریوس بود، لکن چندی بعد رقیب وی گردیدو در سال 88 قبل از میلاد به مقام کنسولی روم رسید، با مهرداد هفتم (معروف به اپاتریادیونیزس) پادشاه نپتوس (واقع در شمال آسیای صغیر و جنوب دریای سیاه) بجنگید و بر وی غالب شد، سپس به ریاست طبقۀ پاتریسیوس روم نائل گشت و بالاخره به سراسر ایتالیا تسلط یافت و در قوانین روم تغییراتی پدید آورد، دشمنان و مخالفان خویش را از میان برداشت و سرانجام در سال 79 قبل از میلاد از مقام خویش کناره گرفت و یک سال بعد مرد، (تمدن قدیم)
دهی از دهستان پازوار بخش بابلسر شهرستان بابل، واقع در 7000گزی شمال بابل، کنار شوسۀ بابل به بابلسر. دشت. معتدل مرطوب مالاریائی با 180 تن سکنه. مازندرانی و فارسی زبان. آب آن از چاه. محصول پنبه، کنجد، باقلا، صیفی، غلات. شغل اهالی زراعت. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی از دهستان پازوار بخش بابلسر شهرستان بابل، واقع در 7000گزی شمال بابل، کنار شوسۀ بابل به بابلسر. دشت. معتدل مرطوب مالاریائی با 180 تن سکنه. مازندرانی و فارسی زبان. آب آن از چاه. محصول پنبه، کنجد، باقلا، صیفی، غلات. شغل اهالی زراعت. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
مرکّب از: بی + هوا، بدون هوا، بی توجه. بی اشعار. بی وقوف. بی آگاهی قبلی. بی احتیاط. بی مواظبت اطراف. بی پروا: بی هوا میرفتم سرم خورد بدیوار، افتادم توی گودال. (یادداشت مؤلف)، - بی هوا رفتن، غیرملتفت رفتن. (یادداشت مؤلف)، - بی هوا گفتن، ناگهان گفتن. بی مطالعه و بیوقت سخن گفتن. یکهو گفتن. ، دور از احتیاط. با بی پروایی. (یادداشت مؤلف) : از آن پس چو تازی تو کک را رواست کنون رفتن تو بکین بی هواست. (ملحقات شاهنامۀفردوسی)
مُرَکَّب اَز: بی + هوا، بدون هوا، بی توجه. بی اِشعار. بی وقوف. بی آگاهی قبلی. بی احتیاط. بی مواظبت اطراف. بی پروا: بی هوا میرفتم سرم خورد بدیوار، افتادم توی گودال. (یادداشت مؤلف)، - بی هوا رفتن، غیرملتفت رفتن. (یادداشت مؤلف)، - بی هوا گفتن، ناگهان گفتن. بی مطالعه و بیوقت سخن گفتن. یکهو گفتن. ، دور از احتیاط. با بی پروایی. (یادداشت مؤلف) : از آن پس چو تازی تو کک را رواست کنون رفتن تو بکین بی هواست. (ملحقات شاهنامۀفردوسی)
دهی است از دهستان دره گز بخش نوخندان شهرستان دره گز. دارای 214 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آنجا غلات، سیب زمینی و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان دره گز بخش نوخندان شهرستان دره گز. دارای 214 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آنجا غلات، سیب زمینی و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
حی هلاً. حی ّ هل . حی ّ هل . تحریض و استعجال است، یعنی بشتابید و بشتاب. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، حی هلا بفلان، لازم گیر او را. (منتهی الارب). و بخوان او را. (اقرب الموارد). (حی، اقبال کن + و هل، شتاب کن). (اقرب الموارد)
حی هلاً. حَی َّ هَل َ. حَی َّ هَل ْ. تحریض و استعجال است، یعنی بشتابید و بشتاب. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، حی هلا بفلان، لازم گیر او را. (منتهی الارب). و بخوان او را. (اقرب الموارد). (حی، اقبال کن + و هل، شتاب کن). (اقرب الموارد)